یکشنبه 16 اردیبهشت 1403 - 12:44 قبل از ظهر

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 11
نویسنده پیام
admin آفلاین


ارسال‌ها : 72
عضویت: 28 /9 /1391
محل زندگی: کاشان
سن: 17
تشکرها : 6
تشکر شده : 11
پ ن پ (1)
دوستم رفته خواستگاری
دختره ازش پرسیده واسه تشکیل خونواده میخوای زن بگیری ؟
گفته :بله
دختر:خودت خواستی زن بگیری؟
دوستم بله
دختر:من قبول کنم شما خوشحال میشی؟
دوستم :بله
دختر :شرمند من با کسی ک سه بار فرصت پ ن پ رو از دست بده ازدواج نمیکنم

مامانم زنگ آیفونو زده باز کردم . مادربزرگم میگه رضا مامانت رو دیدی در رو باز کردی ؟؟؟ میگم : پـَ نـَ پـَ دستش رو از زیر در نشون داد من هم درو باز کردم !!


**************

تو مغازم بودم سرم با اینترنت گرم بود.یه آقایی اومد گفت :یه عینک میخوام که به صورتم بیاد.طبق عادت همیشگی گفتم واسه خودتون میخواین!؟یارو خیلی مرد بود نگفت پ ن پ واسه گربه نره میخوام.گفت بله واسه خودم میخوام.


**************


رفتم کتابخونه گفتم ببخشید از سعدی چی دارین ؟
میگه کتابشو میخوای ؟
گفتم پ ن پ انگشتری لباسی اگه موندی بده بخرم


**************

بابام از اداره زنگ زده خونه بعد کلی احوال پرسی میگه محمد خودتی ؟
میگم: پَ نه پَ به سیستم تلفنباک بانک تجارت خوش آمدید برای پرداخت قبوض شماره ? ، برای اطلاع از موجودی
حساب شماره ? و …
گفت زهر مار و قطع کرد !
دیدم ظهر عصبانی اومد توی اتاق . منم پای پَ نه پَ بودم !
گفت اگه یه بار دیگه بگی پَ نه پَ ، دیگه تو این خونه نمیخوابی !
گفتم یعنی بیرونم میکنی بابا ؟
گفت پَ نه پَ خونه رو عوض میکنم بزغاله


**************

آب خونه قطع شده بود. بعد که وصل شد یه آب زرد از شیر میومد. می پرسه زنگ لوله هاست؟
پــــَ نه پــــــَ سازمان آب واسه عذرخواهی اولش آب پرتقال می فرسته..!


**************

مامانم چندتا تار مو سفید بین موهام دیده میگه ای وای موهات سفید شده!؟؟ پ ن پ چندتاشون شکسته بودن گچ گرفتمشون!!!


**************

مامانم پشت ایفون : می خوای بیای تو؟
من : بله مامان
(طرح مبارزه با پ ن پ گروه فرزندان صالح)



**************

این په نه په هم موعضلی شده تو خونه ما،کلا همه از دم،هرچی ازش بپرسی میخواد با په نه په جواب بده،پیر و جوون هم نداره!
بابام میخواست بگه په نه په،میگه نه په نه!
داییم که میگه نه په په!!:))
ینی چه کرده این موج په نه په:|


**************

بگذار قلم را به غزل بسپارم ،
شاید گره ای باز شود از کارم ،
پرسید مگر تو هم غزل میگویی؟؟؟
گفتم پـــ نـــ پـــ فقط رباعی دارم….


**************


به بابا گفتم میخام کفش بخرم
گفت حتما پول میخای
جرأت نکردم بگم پ ن ب
گفتم آره باباجون
اونم گفت پولم کجا بود بچه
مگه من رو گنج نشستم
و بدین سان حسرت گفتن پ ن پ رو دلم موند!!!


**************

رفتیم یکی از امام زاده های اطراف شهرمون.
تو امامزاره آش میدادن ما هم گرفتیم جاتون خالی خوردیمو.من رفتم زرفاشو بشورم.داشتم میشستم یهو یکی با یه قابلمه تو دستش اومد کنارم وایساد.
گفت:آب میاد؟
من سرم داشت سوت میکشید.
سنش بالا بود نگفتم پ ن پ. .گفتم خوب داره میاد دیگه.
حالا از اون روز این سوال تو ذهنمه که چی شد که اون سوال رو پرسید!!!

**************

دارن گوسفندرو قربونی میکنن … یه آفتابه آوردن که بش آب بدن …
اومده میگه میخوان با آفتابه بش آب بدن؟!
میگم :پـَـَـ نَ پـَـَـــ، آفتابه آوردن ببرنش دستشویی استرسش از بین بره …

امضای کاربر :
دوشنبه 30 بهمن 1391 - 23:03
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از admin به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: mohamad &
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :